هیهات منا الذلة

هیهات منا الذلة

نبودن بهتر از بودن
اگر در سایه ذلت بیارامی
اگر اسفندیار جان
به تیر گز فرو بخشی
به از عمری هزاران ساله در زی خمار خفت و خواری
به مردستان خون
غیوران احد ،شیران عاشورا
فروخفتند در خون تا ذلت را
به آهنگی فرو رانند از دشت رشادت
که مردن جامه ای خوشتر ز ذلت بود مردان را
نفس گر در هوای مرد دون باشد
شهادت زینت مردان مرد است
به غار نیستی گر بخوابی صد هزاران سال
ز دقیانوس ذلت به

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

کیمیای بصیرت

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ب.ظ

چشم

دکتر محمدمهدی جعفری از اساتید مبرز نهج‌البلاغه در کشورمان محسوب می‌شود. تحقیقات و تألیفات این استاد دانشگاه شیراز، از بهترین آثار منتشره پیرامون نهج‌البلاغه است. کتاب "تصحیح و ترجمه نهج‌البلاغه" ایشان در آیین بیست‌وششمین دوره‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان کتاب سال برگزیده و همچنین جایزه‌ی شانزدهمین دوره‌ی جایزه‌ی جهانی کتاب را به خود اختصاص داده است. دکتر جعفری سابقه‌ی سال‌ها تحمل حبس در رژیم گذشته را داشته و از نزدیک‌ترین دوستان مرحوم علی شریعتی بوده است.


- بصیرت چه معنا و مفهومی دارد؟ 

به‌طور کلی بصیرت یعنی داشتن آگاهی همه‌جانبه و ژرف‌ به امور؛ فریب ظواهر امر را نخوردن و مشاهده‌ی سرانجام کار پیش از اقدام به آن. این یک تعریف کلی از بصیرت است. وقتی بصیرت در زمینه‌های مختلف اعمال شود، انسان را در همان مورد راهنمایی و ارشاد می‌کند؛ همچنان‌که امیرالمؤمنین(ع) سرّ موفقیت در همه‌ی زمینه‌ها را داشتن بصیرت می‌داند.

- مقصود امیرالمؤمنین از عبارت "لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ" که در جنگ صفین مطرح شده، چیست و خطاب به چه کسانی است؟

عده‌ای از افراد سپاه امیرالمؤمنین از جنگیدن با مسلمانان اِبا داشتند. برای آن‌ها بسیار سنگین بود که با مسلمانان بجنگند. زیرا مشاهده می‌کردند که آن‌ها نیز نماز و قرآن می‌خوانند و دعوت به حق می‌کنند. لذا امیرالمؤمنین در خطبه‌ی 173 نهج‌البلاغه می‌فرماید: "وَ قَد فُتِحَ بابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اَهْلِ الْقِبْلَه؛ درِب جنگ میان شما و اهل قبله- کسانی که رو به قبله نماز می‌خوانند- یعنی مسلمان‌ها باز شده است. "لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ؛ این پرچم را تنها کسانی می‌توانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، پایداری و آگاه به مواضع حق باشند"؛ یعنی اگر کسی به ظاهر مسلمان باشد و ادعای مسلمانی بکند،‌ نماز بخواند، قرآن بخواند و... باعث نمی‌شود که با او نجنگند.

معیار مسلمانی، حق و حقیقت است و اگر ما با معاویه، طلحه، زبیر یا حتی عایشه که احترام بسیار فراوانی هم در نزد امیرالمؤمنین و سایر مسلمان‌ها داشته است می‌جنگیم، به خاطر بصیرتی است که نسبت به نیّات‌ و اعمال‌شان داریم. "اَهْلُ الْبَصَرِ"؛ یعنی کسانی که بینش عمیق نسبت به مسئله دارند و به ظاهر امر توجه نمی‌کنند. "وَ الْصَّبْرِ"؛ یعنی افرادی که در مقابل فتنه‌ها و مسائل و مشکلاتی که پیش می‌آید پایداری می‌ورزند. "وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ"؛ دانش داشتن، آگاهی به مواضع حقِ. از این جهت خطابِ به افراد سپاه خودش که در جنگیدن با مسلمان‌ها شک داشتند، دستور می‌دهند که برطبق این معیارها باید با آن‌ها جنگید.


- به غیر از موردی که به آن اشاره شد، بحث بصیرت، تا چه اندازه در نهج‌البلاغه مطرح است؟

فراوان است. وقتی برای کلمه‌ی بصیرت به معجم‌الفهرس نهج‌البلاغه مراجعه کنیم، می‌بینیم حضرت می‌فرماید: "مَنْ اِعْتَبَرَ، اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبْصَرَ، فَهِمَ؛ کسی که حوادث تاریخی را مورد توجه قرار بدهد و از آن‌ها آموزش و عبرت بگیرد، دارای بینش می‌شود و کسی که بینش خود را به کار گیرد، فهمش بالا می‌رود و حسن و قُبحِ مسائل را درمی‌یابد.

از این جالب‌تر زمانی است که ایمان را وصف می‌کند: ایمان بر چهار پایه استوارِ است که یکی از پایه‌‌های آن، تَبْصَر است. یعنی همان بصیرت و بینش داشتن. می‌فرماید: "فَمَنْ تَبْصَرَ فِی الفِتْنَهِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَه؛ کسی که در زیرکی‌ها، هوشمندی‌ها، بینش خود را به کار بَرَد، حکمت برای او روشن می‌شود و کاملاً به حکمت دست می‌یابد." و یا در جای دیگر می‌فرماید: "فَلا تَسْتَعْمِلُوا الْرَّایَ فِیمَا لَایُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرْ؛ یعنی در جایی که بینش ژرفای چیزی را درک نکردید، اظهار نظر نکنید و نظر خود را در آن به کار نبرید؛ زیرا داشتن بینش در این زمینه باید اولویت داشته باشید.



- به نظر می‌رسد که بحث بصیرت رابطه‌ی دوسویه‌ای با فتنه دارد. یعنی بصیرت کارویژه‌ی خود را در زمان فتنه‌ها نشان می‌دهد. فتنه در نگاه علی(ع) چیست؟

فتنه یکی از مباحث مهمی است که در نهج‌البلاغه زیاد به کار رفته است. اگر بخواهیم در مورد معنای لغوی آن صحبت کنیم، باید به کلام امیرالمؤمنین اشاره کنیم. ایشان می‌فرماید که وقتی آیه‌ی دوم سوره عنکبوت "أحسب الناس أن یترکوا أن یَقولوا آمنّا و هُم لایفتنون" نازل شد من از رسول خدا پرسیدم: یا رسول‌الله این فتنه چیست و به چه معناست؟ فرمود که به‌طور مثال مردم رشوه می‌گیرند و اسم آن را هدیه می‌گذارند، شراب می‌خورند و اسم آن را آب‌جو می‌گذارند و از این جور مسائل. گفتم که یا رسول‌الله از نظر اجتماعی بفرمائید که به چه معناست؟ پیامبر گفت: فتنه وقتی است که حقیقت دچار ابهام شده باشد. مثلاً با دشمنانی که من با آن‌ها بر سر تنزیل قرآن جنگیدم، تو بر سر تأویل قرآن می‌جنگی؛ چون آن‌ها دیگر مسلمان شده‌اند و قرآن را قبول دارند اما به نفع خودشان آن را تأویل می‌کنند؛ این فتنه است. گفتم که یا رسول‌الله! من زمانی‌که با این‌ها می‌جنگم، آن‌ها را در زمره‌ی مرتدین بدانم یا افرادی که دچار فتنه شده‌اند؟ فرمود: افرادی هستند که دچار فتنه شده‌اند. این‌ها مرتد نیستند اما دچار فتنه شدند.

در جای دیگر نیز امیرالمؤمنین می‌فرماید: فتنه، آشوب فکری است. یعنی کسی که از نظر فکری دچار آشفتگی شده و می‌خواهد جریان امور را به نفع خودش برگرداند. لذا آزمایشی بسیار سخت برای رسیدن به حق است.


- حضرت در قسمت‌هایی از نهج‌البلاغه راه‌کارهایی را برای دفع فتنه بیان می‌کنند؛ یعنی هم ویژگی‌های فضای فتنه‌آمیز را مطرح می‌کند و هم راه‌های برون‌رفت از آن را. اگر امکان دارد در این مورد توضیح دهید؟

درخطبه‌ی 50 نهج‌البلاغه حضرت ابتدا فتنه را تعریف می‌کنند و بعد راه‌کارهای بیرون آمدن از آن را هم مشخص می‌کنند. حضرت می‌فرماید که آغازِ پیدایش فتنه‌ها، هوا و هوس‌هایی است که مورد پیروی قرار می‌گیرد و بدعت‌هایی است که در احکام گذاشته می‌شود؛ با کتاب خدا مخالفت می‌شود و مردم، سرپرستی و سروریِ افراد را به جای ولایت خداوند می‌پذیرند.

اگر باطل از آمیختگی با حق، خالص می‌شد، دیگر کسی که دنبال حقیقت است، دچار شک و تردید نمی‌شد. متأسفانه فتنه‌انگیزان مشتی باطل را با مشتی حق در هم می‌آمیزند و این دو را با هم مخلوط می‌‌کنند. در این‌جاست که فتنه ایجاد می‌شود. "فَهُنالِکَ یَسْتَوُلِی الْشَیْطانُ عَلَی اَوْلِیِائِهِ؛ در آن‌جاست که شیطان بر دوستان خودش چیره می‌شود."، "وَ یَنْجُو اَلَّذِیِنَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنی؛ و کسانی که از جانب خداوند برایشان سرانجام نیک در نظر گرفته شده، نجات پیدا می‌کنند." در جای دیگری دوباره می‌فرماید: کسانی که دچار شبهه و فتنه شدند، تنها راه برون‌رفتشان حرکت به سوی تقواست.


- تقوا چه جایگاهی در نهج‌البلاغه دارد و حضرت چه تعریفی از تقوا بیان می‌کنند؟

اگر یک آمار کمّی بتوانیم از گفته‌های امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه به دست بیاوریم، شاید بیش از 70٪ مسائل نهج‌البلاغه همراه با تقوا آمده است. در همه‌ی زمینه‌ها امیرالمؤمنین به تقوا توصیه می‌کند. اگر بخواهیم مفهوم تقوا را از نظر امیرالمؤمنین بیان بکنیم، باید گفت: تقوا آگاهی همه‌جانبه و عمل صالح با توجه به آگاهی نسبت به هر چیزی است؛ بدین معنا که انسان اول باید آگاهی داشته باشد و بعد تصمیم به عمل کردن یا عمل نکردن بگیرد. امیرالمؤمنین در یک خطبه‌ی مستقل، متقین را وصف می‌کند.


ایشان تقوا را این‌گونه تعریف نمی‌کنند که مثلاً از وَقَیَ گرفته شده و به معنای حفظ انسان است، بلکه از خلقت انسان آغاز و اشاره می‌کنند که همه‌ی انسان‌ها را خداوند آفریده و به آن‌ها نعمت‌هایی داده است. هرکس را در جایگاه مخصوص خودش قرار داده و توانایی‌هایی را به آن‌ها اعطا کرده. بعد می‌فرماید: "اَلْمُتَّقُونَ فِیها هُمْ اَهْلُ الْفَضائِل؛ در این جهان، پرواپیشگان هستند که برتری‌ها را به خود اختصاص می‌دهند." آن‌وقت سه ویژگی برای متقین بیان می‌کند؛ "مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ وَ مَلْبَسَهُمُ الْإقْتِصادُ وَ مَشْیِهُمُ التّواضُعْ". بنابراین درستی گفتار، یکی از ویژگی‌های افراد پرواپیشه است. "وَ مَلْبَسَهُمُ الْاِقْتِصادُ"؛ دومین نشانه‌ی وجود تقوا، میانه‌روی در هر کاری است. "وَ مَشْیِهُمُ التّواضُعْ"؛ روش زندگی‌شان فروتنی در مقابل قدرت پروردگارِ است. بقیه‌ی اوصافی که می‌کنند در واقع شاید توضیح این 3 اصلِ بزرگ باشد.


- از منظر حضرت علی(ع) تقوا دارای چه ابعادی است؟ 

از منظر ایشان تقوا در تمامی ابعاد و شؤون زندگی دخالت دارد. هیچ کاری بدون تقوا، ارزشی ندارد. چه مسائل فردی، چه اجتماعی، چه سیاسی و چه اقتصادی. در نامه‌ی 25 نهج‌البلاغه آمده که وقتی حضرت می‌خواهند مأمور خراج بفرستند، در ابتدای کار می‌فرمایند: "اَنْطَلَقْ عَلَی تَقْوَیَ الله؛ بر پایه‌ی تقوای خداوند به راه بیافت." در تمام وصیت‌هایی هم که دارند به نوعی سفارش به تقوا می‌کنند. وقتی که می‌خواهند آن عهدنامه‌ی مشهور را برای مالک‌اشتر بنویسند، در آغاز می‌فرمایند: "اَمَرَهُ بتَقْوَیَ اللهِ وَ ایثارِ طَاعَتِهِ" یعنی مالک‌اشتر را فرمان می‌دهند که در همه‌ی کارها و شؤون زندگی و وظایف اجتماعی، پروای خدا داشته باشد و فرمان بردن از خدا را بر فرمان بردن از اشخاص دیگر برگزیند. این ترجیح تقوا در همه‌ی زمینه‌ها از سوی حضرت سفارش می‌شود و حتی درباره‌ی بندگان خدا و سرزمین‌های ایشان نیز مورد تأکید قرار می‌گیرد: "اِتَّقُوا اللهَ فِی عِبادِهِ وَ بِلادِهِ؛ خدای را پروا گیرید درباره‌ی بندگانش و سرزمین‌هایش."


- تقوای سیاسی در نهج‌البلاغه چه معنا و چه ویژگی‌هایی دارد؟ 

اگر سیاست را به معنای مدیریت اجتماع بگیریم، کسی که در بطن قدرت قرار دارد و مدیریت جامعه را برعهده گرفته است، طبیعتاً باید تقوای سیاسی را رعایت کند. در این زمینه می‌توان به زندگی و سیره‌ی عملی خود امیرالمؤمنین پرداخت. یک نمونه‌ی بارز آن، داستان شورای پنج نفره است که حضرت شرط سوم عبدالرحمن‌بن‌عوف یعنی عمل به سیره‌ی شیخین را نپذیرفت. امیرالمؤمنین گفت: من به کتاب خدا و سنت رسول‌الله و اجتهاد خودم عمل می‌کنم؛ اما عثمان شرط عبدالرحمن را پذیرفت. حضرت می‌دانست که این یک خدعه و فریب برای رسیدن به قدرت است. او حاضر شد خلافت را- که مدیریت مردمِ بود- از دست بدهد، ولی کوچک‌ترین خدعه و نیرنگی در کارش نباشد.


نمونه‌ی دیگر این‌که وقتی حضرت به خلافت رسید، همه‌ی نصیحت‌کنندگان و به ظاهر دلسوزان به ایشان می‌گفتند: برای مدت کوتاهی والی‌گری معاویه بر شام را بپذیرید؛ بعد اگر ‌خواستید، او را برکنار کنید. حضرت فرمود که اگر من برای یک لحظه هم او را تثبیت کنم، در جنایات گذشته‌ای که او انجام داده، شریکم. چون نمی‌خواهم این‌طور شود، باید حتماً عزلش کنم. اگر الآن بگویم تو برای مدت کوتاهی باش، ولی قصدم این باشد که او را بعداً عزل کنم، این هم نیرنگ است و هم از تقوای سیاسی به دور است. لذا حاضر نشد کوچک‌ترین سازشی در این زمینه صورت دهد. با طلحه و زبیر و حتی عایشه و دیگر مخالفان هم به همین ترتیب.


از همه مهم‌تر در جنگ صفین، امیرالمؤمنین دو سپاه را به عنوان پیش‌قراول فرستاد. یکی به فرماندهی مالک اشتر و دیگری به فرماندهی اشعث‌بن‌قیس. این دو قبل از امیرالمؤمنین وارد سرزمین صفین شدند؛ بعد معاویه آمد و دید این‌ها قسمت خوبِ رودخانه‌ی فرات را گرفته‌اند و در مکانی که برای برداشت آب و سیراب کردن اسب‌ها بهتر است، مستقر شده‌اند. گفت: این‌ها عثمان را تشنه کشتند، حتماً می‌خواهند مرا هم از آب محروم کنند و به این ترتیب بر من پیروز شوند.


معاویه با نیرنگ و خدعه، سپاه امیرالمؤمنین را از آب دور کرد و بر آن منطقه مسلط شد. پس از تسلط هم به سپاه امیرالمؤمنین گفتند: به شما آب نمی‌دهیم. همان‌طور که شما عثمان را تشنه کشتید، ما هم شما را تشنه نگه می‌داریم. شاید یک روز بعد بود که امیرالمؤمنین رسید و ماجرا را شنید. مالک اشتر و اشعث‌بن‌قیس را خواست و گفت: "روُّوا سُیُوفَکُم بِالماءِ؛ شمشیرهایتان را با آب سیراب کنید." وقتی به آب دسترسی پیدا کردند، بعضی از یاران حضرت می‌خواستند مقابله به مثل کنند، اما امیرالمؤمنین مانع آن‌ها شد و فرمود آب متعلق به عموم مردم است. ما ناجوانمردانه نمی‌جنگیم و به هیچ وجه مانع برداشتن آن‌ها نمی‌شویم.


به هر حال تقوای سیاسی یعنی مدیر در کار خودش با توجه به مکتبی که به آن اعتقاد دارد، در مسیر صحیح قدم بردارد؛ حالا چه در برخورد با دشمن و چه در برخورد با دوست. اگر آن راه را در پیش بگیرد، دارای تقواست. حضرت هم در عهدنامه‌ای که به مالک اشتر می‌نویسد و هم در نامه به امام حسن(ع)، تأکید می‌کند اگر کسی دچار یک گرفتاری اجتماعی شد، تقوا پیشه کند؛ چراکه تقوا باعث برون‌رفت او از تنگنا می‌شود و خداوند راه‌هایی را به روی او می‌گشاید. 


- ظاهراً مهم‌ترین توصیه‌ی امیرالمؤمنین به کارگزاران‌شان هم رعایت تقوا بوده...

بله؛ به عثمان‌بن‌حُنیف و حتی به خود معاویه در نامه‌‌های 30، 32و 28 این مطلب هست. ده نامه در نهج‌البلاغه هست که امیرالمؤمنین خطاب به معاویه نوشته است. در آن‌جا می‌فرماید: "فَاتَّقِ اللهَ فِیما لَدَیْکَ وَانْظُر فِی حَقِّهِ عَلَیَکَ؛ خدای را پروا گیر درباره‌ی چیزی که در نزد توست- یعنی امانتی که به تو سپرده شده- و حق او را بر خودت در نظر داشته باش"؛ "فَاتَّقِ اللهَ یا مُعاوِیَهُ فِی نَفْسِکَ؛ ای معاویه نسبت به خودت هم تقوای خدا را پیشه کن!"


حضرت به یکی از یاران خود که ظاهراً معقل‌بن‌قیس است و به‌عنوان فرمانده‌ی نظامی او را به میدان نبرد می‌فرستد، می‌فرماید: "اتَّقِ اللهَ الَّذِی لَابُدّ لَکَ مِنْ لِقائِهِ وَ لَامُنْتَهَی لَکَ دُونَهُ وَ لَاتُقاتِلَنَّ اِلَّا مَنْ قَاتَلَکَ؛ خدای را پروا گیر که چاره‌ای نداری جز دیدار با او و نهایت کار تو جز به سوی او جای دیگری نیست و تنها با کسی جنگ کن که با تو می‌‌جنگد!" همان‌طور که گفتم، اگر از نظر آماری هم نگاهی بیاندازیم، بیشترین توصیه‌های امیرالمؤمنین به همه‌ی افراد، رعایت تقواست.


- رابطه‌ی بصیرت و تقوا در نهج‌البلاغه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بصیرت از تقوا نشأت می‌گیرد. "فَمَنْ تَبْصَرَ فِی الفِتنَهِ تَبَیّینَتْ لَهُ الْحِکْمَه؛ کسی که در مواقع فتنه بینش داشته باشد، درهای حکمت به روی او باز می‌شود." در خطبه‌ی چهارم نهج‌البلاغه حضرت به اصحاب خودش می‌فرماید: شما خیانت و نافرمانی کردید اما دین‌داری‌تان مانع شد که من درباره‌ی شما سوءظن داشته باشم. گرچه این‌طور نیست که ظاهر شما مرا بفریبد؛ "بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّهِ؛ نیت صادقم به من بینش داد و تقوایی که داشتم، موجب شد تا شما را بشناسم و فریب شما را نخورم." در واقع تقوا و بصیرت با هم ارتباط مستقیم دارند.


در خطبه‌ی دهم هنگام جنگ با اهل جَمَل می‌فرماید: "وَ اِنَّ مَعِیَ لَبَصیرَتِی" آن‌ها از راه‌های ناجوانمردانه وارد شدند و بی‌تقوایی کردند اما بینش من همراه من است و من فریب نمی‌خورم. در خطبه‌ی 137 هم به همین اصحاب جمل اشاره می‌کند: "وَ اِنَّ مَعِیَ لَبَصیرَتِی مَا لَبِسْتُ وَ لَا لُبِسَ عَلَیَّ؛ بصیرت من با من است. نه حق را با باطل در آمیخته که کسی را فریب بدهم و نه فریب کسی باعث شد که من فریب بخورم و کار بر من مشتبه شود و حق و باطل را تمیز ندهم". در واقع حضرت همه‌ی این‌ها را نتیجه‌ی تقوا می‌داند.


- امیرالمؤمنین برای افزایش سطح بصیرت چه راه‌کارهای دیگری تجویز می‌کنند؟ 

حضرت در مورد بصیرت می‌فرماید: "مَنْ اِعْتَبَرَ اَبْصَرَ"؛ کسی که از حوادث تاریخی عبرت بگیرد و آموزش ببیند، دارای بصیرت می‌شود و کسی که بینش خود را به کار بیندازد، حتماً مسائل را می‌فهمد و دریافت بهتری خواهد داشت. فکر می‌کنم در خطبه‌ی 87 است که می‌فرماید: اگر کسی به دنیا به عنوان هدف نگاه کند، کور می‌شود اما اگر کسی دنیا را وسیله قرار بدهد، بینش پیدا می‌کند؛ یعنی به همین دنیا بینش پیدا می‌کند. یعنی انسان برای رسیدن به حق باید دنیا را وسیله قرار دهد.

دنیا یعنی چه؟ یعنی همه‌ی وابستگی‌هایی که ما داریم؛ وسایل زندگی- چه مادی و چه معنوی- اگر هدف واقع شد، انسان در همان حد می‌ماند و دیگر نمی‌تواند بینش خود را به کار بندد و کور می‌شود. ولی اگر کسی دنیا را وسیله قرار دهد، ابزار بسیار مقدسی برای رسیدن به حق می‌شود. از این جهت انسان دارای بینش می‌شود. ایشان حتی به محمد‌ابن‌ابی‌بکر در جنگ با دشمن می‌فرماید: "وامْضِ عَلَی بَصِیرَتِکِ؛ به راه بیافت و برو به طرف دشمن بر اساس بینش خودت!" در مجموع باید تصریح کنم که از نگاه مولای متقیان بصیرت و بینش به‌عنوان ابزار ضروری انسان برای موفقیت و سعادت در هر کاری مدنظر است.


سیدمرتضی مفیدنژاد


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی